مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
آفرینش شـد بـــنا تنـهــا بـــرای فاطـــمه پس هـزاران بار جان ما فدای فاطـــمه هرکه می خواهد فنای حضرتِ دلبر شود نیست راهی جز شود؛اول فنـای فـاطمه گفت پیغمبر رضایم در رضای کوثر است پس رضای حق شده جلب رضای فاطمه هر کسی آخربه دین مالکِ خود می شود من پـرستش می کنم تنها خــدای فاطمه در عبادت یـار حیدر بود زهرای بـتـول یا که حیدر آمد اصلا پا به پــای فاطمه احترامش می کندمولاهرآن کس که شود ذره ای از خـاک پــایِ پُـر بهای فاطمه روزمحشرچون همه حیران شوندآسوده است هـر که آمد بر در دولتسرای فــــاطمـه تا قیامت روزی ما بسته بردستان اوست دست های خسته ی مشکل گشای فاطمه "حق او با گـــریه ی تنها نمی گـردد ادا پیـر کن ما را خدایا در عزای فاطمه"* بی هوا دررا شکستند وبه جانش ریختند مانده رد گرگ ها بردست و پای فاطمه ناله زدفضه خُذینی آسمان بغضش گرفت سوخت قلب حق تعالی هم برای فاطمه خانه درهـم گشته اما بیشتـر مبهـم شــده بین خانــه؛ حال و روز مجتبای فاطمه سخت ترازروضه های کوچه ودرگشته است طعنه ی همسایگان بر گریه های فاطمه |